۰۸/۰۹/۱۳۹۸

نوشته: آذرخش آذرگشنسپ

علی بن الحسین المسعودی (۲۸۳-۳۴۶ هـ.ق) دربارۀ آذرخش این آتشکده گوید:

ولهم فيها بيت نار معظم عند سائر طبقات الفرس يقال له آذرخش و آذر أحد أسماء النار بالفارسية و الخش الطيب وكان الملك من ملوك الفرس إذا ملك زاره ماشيا تعظيما له، وتنذر له النذور، وتحمل اليه التحف والأموال، وغير ذلك [1]

ترگمان: «و در آن‌جا (= شیز در آذربایجان) آتشکده‌ای هست که در نزد همه‌ی مردمِ ایران ارجمند است و آن را «آذرخش» گویند، و «آذر» از نام‌های آتش در زبان پارسی است، و «خش» به چِم نیکو است. و هنگامی که شاهی از شاهان ایران به شاهی می‌رسید، با پای پیاده به دیدارِ آن می‌رفت و بزرگ‌اش می‌داشت و نذرها می‌کرد، و بر آن ارمغان و دارایی و جز این‌ها می برد»

آذَرَخْش از دو بخش آذَر به چم آتش، و بخش خْش در ریخت اوستایی خْشَیَه به چم «پادشاه»، و روی هم به چم «آتشِ پادشاهی» است. چه این که مسعودی معنی خَش «نیک، پسندیده» را درست آورده است، اما با توجۀ به گفته‌ی ایشان در التنبیه و الاشراف، شاهان به هنگام تاج‌گذاری با پای پیاده به دیدار این آتش‌کده می‌رفتند و ارمغان‌ها و ره‌آوردهایی را بدان پیشکش می‌کردند، می‌تواند به همین معنی باشد. مسعودی ریشه‌ی واژۀ خش در خشَیَه زبان اوستایی را متوجه نشده است.

واژۀ آذرخش امروزی در مفهوم «صاعقه، رعدوبرق» نیز می‌تواند به ریخت آذر-خْشَئِتَه «آتش درخشنده» و در ریخت آذر-خْشی «آتش آسیب‌رساننده» درک شود.

 

آذرگشنسپ نیز شاید آتش سگ نر پُر یال (= شیر) درک شود. زیرا واژۀ اوستایی سپ به چمار «سگ» نیز می‌تواند باشد، چنان که در واژۀ مادی سپاکو نیز موجود است. به درست، سگ نر پُر یال نه خود جانور سگ، بلکه شیر نر است، و شاید با آذر «آتش» و شیر در پرچم شیر و خورشید پیوند داشته باشد، وگرنه آذرگشنسپ به چمار «آتش اسب نر» می‌تواند بود. در بُندِهش آمده ‌است که آذرگشسپ تا زمانِ پادشاهی کَی‌خسرو «پادشاه نیک» همواره پناۀ جهان بود. هنگامی که کی‌خسرو بتکدهٔ دریاچهٔ چی‌چَست (= دریاچه ارومیه) را ویران کرد، آن آتش به یال اسب او فرو نشست و سیاهی و تیرگی را برطرف نمود و روشنایی بخشید. به گونه‌ای که او توانست بُت‌کده را ویران کند. این گفته، معنی دوم را دست‌تر می‌نمایاند.

بر پایهٔ روایت دیگری، این آتش‌گاه از آن این‌گونه نامیده شده ‌است که کَی‌خسرو هنگام گشودن بهمن دژ در نیمروز با تیرگی شبانه که دیوان با جادوی خود پدیدآورده بودند، روبه‌رو شد. آنگاه آتشی بر یال اسبِ وی فرود آمد و جهان را دگر باره روشن کرد و کَی‌خسرو پس از پیروزی و گشودن بهمن دژ، به پاسِ این یاوری اهورایی، آتش فرود آمده را آنجا بنشاند و آن آتش و جایگاه به نام آتش اسب نر نامیده شد. 

این گزارشات‌، دست‌کاری‌های دورانی پسین‌تر و نوتر، یعنی در زمانِ ساسانیان است که موبدان کوشیده‌اند شاه کیانی را که در بلخ فرمانروایی می‌کرد، به سمتِ شمالِ باختریِ ایران آورند.


[1] التنبيه والاشراف، ص ۸۳، تصحيح: عبد الله إسماعيل الصاوي، الناشر: دار الصاوي - القاهرة


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر