اگرچه بیش از دو سال از انگارهام دربارۀ ریشهیابی سَکا در
پیوند با بزکوهی میگذرد و آن زمان دیری نپایید که از این انگارۀ خود واپسنشینی
کردم. این نام نه به چِم بزکوهی یا قوچ که در نزد این تیره گرامی بود و نه در
پیوند با هیچ جانور دیگر یا معنی کماندار و هر برگردان دیگر، بلکه برگرفته از
واژۀ هندی و ایرانی کهن سَکای «دوست، یار» است که پس از
دگرگونی مرسوم سـ > هـ و سپس کـ > خـ، با واژۀ اوستایی هَخَی و
پارسی کهنِ هَخا همریشه است.
دوستِ گرامی، جناب رضا.ع دربارۀ برگردان اِسکیت (=
نام یونانی سَکاهای شاهی) پرسیدن:
و "اسکیت" کماکان پیاله است؟
پاسخ من:
چمار آغازیناش پیاله و جام نبوده است، بلکه برگرفته از همان ریشۀ
هندوآریایی کهن میباشد. از آنجا که تیرهای از سَکاها، همواره پیالهای
یا جامی به همراه خود داشتند که نشان از جایگاۀ خسروانیِ آنها بود، نامشان در
پارهای از زبانهای اروپایی چمار پیاله را به خود گرفته است. واژههای
فارسی سکورَه و اُسکُرِه به چم «پیاله گلی،
کاسه گلی« میتواند
از همین گونه بوده باشد. به درست، یونانیان این نام را اِسکوت یا سکوت میخواندن؛
زیرا اپیلسون را u خوانش
میکنند. واژههای عربی سَکور «همیشه مست« و سَکَر «می« و سَکِر «مست« و سُکر «مستی« و جز آن در پیوند با پیاله و جام و سرانجام با این
نام میتوانند بود. چنین نامگذاریهایی در تاریخ فراوان به چشم میخورد. برای
نمونه، کاسیهای ایرانیتبار آورندگان نقره به میانرودان بودن و از
همین رو کَسپو «نقره» در زبان اَکَّدی برگرفته از نام این تیره
است که بُنِ آغازینِ آن به واژۀ هندوآریایی کهن کَس و کاس به
چِم «درخشیدن، درخشان« میرسد
که به درخشندگی این فلز ارزشمند نمارش دارد. یا در زبان عربی، واژههایی چون
سوارکاری، شهسوار، شهسواری، اسب و جز آن در پیوند با نام فارس هستند؛
زیرا نخستین آورندگان اسبِ رامشده در خاور نزدیک، آریاییان بودهاند. سکوذَه به
چم «کماندار« را
که برای نام سَکا ریشهیابی کردهاند، شاید به همین شیوه انجام
پذیرفته باشد؛ چون سَکاها کماندارهای ماهری بودن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر