زیرنویس فارسی فیلم خاکسپاری خوبی داشته باش، دوست من... سارتانا پولش را خواهد داد (۱۹۷۰)
هماهنگ با نسخههای BluRay
زیرنویس از میثم ططری
زیرنویس فارسی فیلم خاکسپاری خوبی داشته باش، دوست من... سارتانا پولش را خواهد داد (۱۹۷۰)
هماهنگ با نسخههای BluRay
زیرنویس از میثم ططری
رضا
گرامی:
خدمتتون
عرض کنم ظهور زردشت در اواخر دوران مادهاست
ومادها دارای دو دوره دینی هستن. اگه
احتمالا بنده اشتباه گفتم بنده رو روشن کنین
پاسخِ
من:
جای دادن دورۀ زندگیِ زرتشت در اواخر مادها نیز اشتباهیست که در گاهنگاری سنتی دوران ساسانیان رخ داده است که گوید میان ایشان و اسکندر ۲۵۶ سال دوریست. کاهش دورانِ اشکانیان از ۴۷۶ سال به ۲۸۴ سال در گاهشماری سنتی، به خوبی آشکار میکند که به پایان رساندن هزارۀ دهم، تنها با دستکاری دوران فرمانروایی شاهان شدنی بوده است. نویسندگان دوره اسلامی نیز متاثر از همین گاهشماری سنتی بودهاند. هرتسفلد و برخی دیگر به آن دامن زدهاند که وِشتاسپی که زرتشت دینِ خود را به دربارِ او برده است همان وِشتاسپ پدرِ داریوش یکم است. اما پدرِ داریوش شاه نبود که حال دربار هم داشته باشد، شهربانی بود که از سوی شاه ماد و سپس کوروش بزرگ گماشته شده بود. نخستین شاه این دودمان، کوروش بزرگ بوده است. من نیز زمانی چنین میپنداشتم، اما تفاوت زبانی گاثَهها (گاثاها، گاهان) با زبان اوستای نو بسنده است که این انگاره بی پایه و اساس را رد کند. دگرگونی مزدا اَهورَه در گاهان به اَهورَه مزدا (با گسیختگی) و سپس اَهورَهمَزدا (بدون گسیختگی) در اوستای نو، نیازمند یک دورۀ زمانی بسیار دور از هم هستند. کُندی در دگرگونی زبانهای ایرانی را میتوان از تکامل زبان فارسی نو پی برد. امروزه برای هر فرهیختۀ ایرانی پی بردن به زبان فردوسی و رودکی روان و دریافتنیست و اینگونه نیست که زبان هزار و اندی سال پیش را نفهمند. زبان گاهان بس کهنتر از زبان پارسی باستان است. بر این پایه، سرایش آن به دورانی بس دورتر از دورۀ هخامنشیان برمیگردد. اگر این پیامبر در اواخر دورۀ مادها و اوایل دورۀ هخامنشیان میزیست، امکان نداشت که از قلمِ نویسندگان باستان بیفتد، اما زمانِ پیامبر چنان از ایشان دور بوده که هر کدام دورۀ زمانی چند هزار سالهای برشمردهاند. چگونه شدنیست که (ک)زانتوس که تنها یک نسل پس از زرتشتِ دورۀ هخامنشی میزیسته، زمانِ پیامبر را ۶۰۰ یا ۶ هزار سال پیش از خود بداند؟ هرودُت که یکسر از او نامی نمیبرد، زیرا زمان زرتشت چنان در این دوره دور بوده است که خود هرودُت نیز از آن آگاه نبوده، وگرنه غیرممکن است که وی از این انقلاب بزرگ دینیِ جامعۀ ایران در آن زمان بیآگاه بوده باشد. حتی در زمان افلاطون که اندیشمندان یونانی با انجمنهای ایرانی در تماس بودند و از دانشِ ایشان بهرهمند میشدند، زمان پیامبر را به شش هزار سال پیش از لشکرکشی خشایارشا به یونان گزارش کردهاند. پلینیوس مَهتر از شاگردان افلاطون، زمانی بازگو میکند که به بیش از شش هزار سال پیش از میلاد میرسد (Naturalis Historia XXX:3). این زمانهای دور و دراز نشان از آن دارد که این پیامبر به زمانی بس کهنتر از ایشان میرسد. به هر روی، زمانِ ایشان به آغاز سده هجدهم پیش از میلاد برمیگردد. و دهها استدلال و برهان دیگر که در این پیام نمیگنجد که آورده شود.
این نکته نیز ناگفته نماند که ۲۸۴ سال دورۀ فرمانروایی دودمان اشکانیان بر پایۀ گاهشماری سنتّیای است که در دورۀ ساسانیان دستکاری شده تا ظهور واپسین سوشیانت را به تاخیر بیندازد. در کنار هدفهای دینی، دلایل سیاسی هم داشته است.
رضا
گرامی:
از حسن توجه واطلاع رسانی شما متشکرم عزیز همواره شاد وخرم باشی
زیرنویس فارسی فیلم اهریمن مقیم: به شهر راکون خوش آمدید (۲۰۲۱)
در
تاریخ سیستان آمده است که کیخسرو، افراسیاب را تا بُنکوه در سیستان دنبال میکند
و در یک پیکار، بُنکوه و انبار غلهی آنجا میسوزد [۱].
در
هزارهی چهارم پیش از ترسایی دولتشهر و تمدنی در سمتِ خاورِ ایران بنیانگذاری میشود.
پیرامونِ هزارهی دوم پیش از ترسایی آتش بزرگی در این تمدن با نام شهر سوخته (سیستان
و بلوچستان) رخ میدهد که چه بسا از برای جنگ بوده است. با نگرش به گاهشماری سنتی
ایرانیان کهن، این دو رُخداد به هم میرسند.
[۱]
تاریخ سیستان، برگ ۳۶ [نسخۀ تایپی]، تصحیح ملکالشعراء بهار
"The names of Ushpia and Kikia,
neither the name of the son nor that of the father seems to be Semitic or
Sumerian. It has been suggested that Ushpia and Kikia were of
Mitannian origin, but in view of certain personal names found in the Cappadocian
tables, this is now being questioned" (Luckenbill 1926, ARAB I: 11,
chap. II, Chicago).
Although Prof. Luckenbill suggested that Ushpia and Kikia might have Mitannian origins,
considering that the Mitannians, based on their personal names, vocabulary, and
the names of their gods, were Iranian, it is possible to trace the roots of
these names to ancient Iranian words. I has previously traced the Indo-Iranian
origin of the names of these two founders of the temple of the god Ashur. Ushpia
corresponds to the Avestan names Uspaēšta and Uspasnu (Yašt 13: 121, 126) and the
Old Persian name Hušaba, which in Elamite writing becomes Ušaba. Kikia
is akin to the Old Persian Kakiya, which today is Kākā “brother,
uncle”.
Also, Kākuya and Kāku “maternal uncle: mother's brother”.
In Hindi, the father's brother (uncle) is called Kaka. In Laki and Kurdish, Kāka
“elder
brother”, and in Balochi means “maternal uncle”
and “uncle
(paternal uncle)” are still used. Compare it to Mazandaran Kākuya,
and Kākā and Kāku among other Iranian peoples.
The cult of Aššur must have spread by Western Aryans after the collapse of the Third
Dynasty of Ur and the establishment of the Dynasty of Larsa, and during the
reign of the Amorites in Mesopotamia. The Amorites “Immortals” knew him as Ashar, which also has an Indo-Aryan form. Consequently,
these two founders also took the name of the national god of the Assyrians from
an Proto-Indo-Aryan word. One of Aššur's epithets is the god of the Abe mountains (= Jebel Hamrin in
northeastern Iraq). The Sumerian Abe “sea” is derived from the Proto-Aryan Apa “water”. Usually, mountains in their writings refer to the Zagros mountains.
Until the reign of Sennacherib (7th century BC), Aššur had no children, spouse or counterpart. However, in later periods, he
was associated with polytheism.
So
far, no appropriate etymology for the name of this god has been proposed,
except for a connection to the word ashr meaning "provider (?)",
which is not a fitting name for a deity. The name Aššur is derived from Proto-Aryan Asura
“lord”.
Given the phonetic change from s to h in the Indo-Iranian
languages, the term became Ahura in both Avestan and Old Persian,
carrying the same meaning.
نام سرزمین مصر، در پارسی باستان مودرایَه و موذرَیَه بود که نام مصر شمالی و صحرای سینا به شمار میآمد. شایمند است که از نام قوم ایرانی آمو در مصر به این سرزمین داده شده و با نام آمودریا یکسان است که آمیختهای از آمو به چِم «نامیرا، نامُردنی، بیمرگ، جاودان» و درایَه در ریخت درَیَه پارسی باستان و زرَیَه زبان اوستایی به چم «دریا، رود»، جْرَیَس =)پهناور، پهین، پخیج، گسترده) پیشا-هندوایرانی میباشد. روی هم رفته، به چم «دریا/رود جاودان» (= رود نیل) است
در زبان اَکَّدی میصیر، بوده است. در اسناد کهن آشوری به موسری نیز برمیخوریم [۱]. نام توراتی این سرزمین، مِصرایم/میزرایم [Genesis 10:6] نیز تحتتاثیر زبانهای خویشاوندِ خود است. نام سامی دیگر این سرزمین، موسیریَه میباشد. این نامها همگی برگرفته از همان موذرَیَه است، زیرا در زبانهای سامی δ) گونهای ذ) وجود ندارد، از این رو، آن را «س» نویسند. برخی از پژوهشگران کوشیدهاند ریشهای در معنی «تل، پشته، دژ» برای آن برشمرند که چندان معقول و خِرَدپذیر نیست و ریشهای جز رود جاودان (نیل) نمیتواند داشته باشد. چه اینکه در دورههای پسین مِصْر در زبان عربی مفهوم «شهر، مرز» را به خود گرفت.
.مصریان کهن به سرزمین خود کیمْت میگفتند
نام کهن جیحون، یعنی آمودریا =) رود آمو (جاودان) نیز به همین چمار است، و با توجه به دگرگونیِ میان «ر»=«ل»، شهر آمُل نیز به چم شهر «جاودان» میباشد که باید یادگاری از قوم ایرانی اَمَردها =) جاودانان) در سمت شمال ایران بوده باشد که با نام امشاسپند اَمِرِتات =) اَمُرداد: جاودانگی) همچمار باشد. بسنجید با نام قوم کهن آمور و آمورو.
روستای
اوزان در شهرستان خداآفرین از استان آذربایجان شرقیست.
این نام برگرفته از آو به چم «آب» (بسنجید با آو Aw در لَکی و کُردی، اُو ow در مازندرانی و خوری و لُری خرمآباد و لُری بختیاری و بردسیری و زرقانی، اُ o در گویشهای پیرامون کاشان، یو yow در جیرفت و کهنوج، آو در تالشی و گویش فراموششدهی گرگانی، و جز اینها، اَوَ در سَنسکریت)، و «زان» پسوند مکان با حرف اضافۀ «ز». روی هم رفته، به چم «جایگاۀ آب» میباشد. این روستا بر کنارِ رودخانهی ارس جای دارد.
روستای
اوزان در زنجان (= محل سلاحسازی) که در کنارِ رودخانهای جای دارد، به همین چمار میباشد. و نیز، روستای اوزان در شهرستان شاهیندژ در استان آذربایجان غربی که به
آبشارِ پُرآبی ناموَر است و میزان بارش بارانِ آن مناسب میباشد.
گفتنی
آنکه «او» در زبان پارسی کهن و «هو» در زبان اوستایی و پهلوی (دورۀ اشکانیان و
ساسانیان) به چم «خوب» بوده است که با توجه به سرسبزی و خُرمی روستاهای اوزان، میتوان
آن را به «محل خوب و خوش» نیز برگرداند.
پلینی مَهتر Pliny the Elder آن را برگرفته از واژۀ کروکاسیس Croucasis در زبان سکاهای ایرانی به چم «پوشیده از برف، سپیدِ برفی» گزارش کرده است [۱]. این نام باید یونانیشدهی واژۀ سکایی خرُهوکاسی Xrohukasi بوده باشد که آن را به چم «درخشان همچون برف» گرفتهاند. بخشِ نخستِ آن با واژۀ هندواروپایی کْرو و کریوس =) یخ) در یونانی همدیسی دارد. چه واژۀ کاس در سَنسکریت و اوستایی به چم «درخشان» نیز می باشد، بخش دومِ آن باید نام قوم کاسی باشد. از این رو، باید «کوهیخ کاسی» برگرداند.
با توجه به دگردیسی میان «ک» به «ق» در زبانهای ایرانی (مانندِ کَند به قند و جز اینها)، نام کوه و منطقهی قفقاز برگرفته از کوفکاس و سپس کوهکاس یعنی «کوۀ کاسیها» (تیرهای کهن از زاگرسنشینان ایرانی) میباشد. کوف زبان پارسی میانه برگرفته از کَئوفَه =) کوه، کوهانِ شتر) در زبان پارسی کهن و زبان اوستاییست که همچنین ریشهی نام کوفه =) شهر بلند) در عراق میباشد. واژگان کوفُس κυφός و کوفو κύ̄φω به چم «تپه، قوز، کوژ، گوژ (برآمدگیِ پشت)» در زبان یونانی کهن با این واژگانِ ایرانی خویشاوندی دارد. در زبان لیتوانیایی کَئوکَس به چم «پشته، کوهچه، کوهه، توده، تل» (= Hillock) تحتِ تاثیرِ نام ایرانی قفقاز، و کوپرَه به چم «کُپه، تل، پشته، کوهانِ شتر، قوز: کوز» نیز برگرفته از این واژهها مینماید.
نامِ
نیای اسطورهایِ مردمان قفقازنشین ناخ (وایناخ)، کاوکاس نیز ریشه در
همین واژه دارد. بسنجید با نام کاوکاسُس، نیای پنداشتهشدهی چِچنها و
اینگوشها.
آیین
آتُن (یا آتِن) خدای خورشیدِ مصریان، نخستین بار از سوی آمِنوفیس چهارم (سده چهاردهم ق.م) از دودمان هجدهم
مصر، به عنوان دین یکتاپرستی خورشید در مصر گسترش یافت و آثار خدای پیشین، یعنی آمون
را از میان می بُرد. از این رو، نامِ خود را از آمِنوفیس به چم «آمون خرسند است»، به
اِخنآتُن (نیز آخنآتُن) به چم «پسندافتادۀ آتُن» تغییر داد.
شوتَرنَه
شاه آریایی میتانی، برای پیوند سیاسی-اقتصادی و صلح هر چه استوارتر با مصر، دخترِ
خود، گیلوخِپه را به همسری آمنهوتپ سوم پدر آمنوفیس (اِخنآتُن) در آورد، که همسر جنبی
او شد. پس از شوترنه، پسرِ وی، توشرته نیز چنین می کند و دخترِ خود، تَتوخِپه (نیز
تَدوخپه) را در سال های پایانی زندگانی و فرمانرواییِ آمنهوتپ سوم به همسری وی در می
آورد. همسرِ جنبیِ اِخنآتُن، کیَه kiya نیز باید یک آریایی بوده باشد، زیرا نامش ریشۀ هندوایرانی
دارد. چنان که نامش با واژۀ اوستایی-پهلوی کَی (=شاه) و کَه क (= شاه، شاهزاده) در
سَنسکریت همخوانی دارد و باید در معنی «شاهدخت» یا «شهبانو» درک کرد. کَی نامِ یک وزیر
مصری نیز بود که تندیسش در سَقّارَه یافت شد، و نیز نام پدرِ توتهوتِپ Djehutihotep کاهن بزرگ مصر در ۳۹۰۰ سال پیش نیز کَی بود که همگی
برگرفته از این ریشه هندوآریاییست.
نام
تتوخِپه و تتوهِپَه باید در ریخت تنو+خپه (= دارندۀ تنی مانند خپه) بازسازی کرد. خپه یا
هپه خدای خورشید در نزدِ هیتی های هندواروپایی بود که با دگرگونی «و» به «پ» در هندوآریایی
(مانند اَسوَه به اَسپَه (اسب)، برگرفته از واژه اوستایی هْوَه و سْوَه سَنسکریتی به
چم «خورشید» است. هپه/خپه را در نام دخترِ شوترنه نیز گواه هستیم. تتوهپه در معنی مجازی
«خورشیدتن، روشنتن، درخشانتن» می تواند بود. شوتَرنَه در ریخت سو+تَرنَه به چم «
با توجه به رخنۀ ایرانیان و برخی از واژههایشان در مصر، و دگرگونی آوایی میان «ر» به «ن»، نام آتُن یا آتِن به احتمال زیاد از نام اوستایی ایزدِ آتش، آتَر (بسنجید با آتور، آدُر، آذر) باشد که گویا مصریان آن را در معنی «دیسک خورشید» درک میکردهاند. یکتاپرستی تا پیش از آخنآتُن در مصر مرسوم نبود و چیز ناشناخته ای به شمار می آمد، و باید به وسیلۀ نامادری آریایی وی، گیلوخپه، به او آموخته شده باشد.
زیرنویس فارسی فیلم شانگ-چی و افسانۀ ده حلقه (۲۰۲۱)
هماهنگ با نسخههای Web-Dl - BluRay
زیرنویس از میلاد بابانژاد و میثم ططری
زیرنویس فارسی فیلم زمانی برای مُردن نیست (۲۰۲۱)
هماهنگ با نسخههای Web-Dl
زیرنویس از میثم ططری
دانو در نزد ایرلندیها، مادرِ توها دِ دانان =) مردم ایزدبانو دانو) میباشد که نژادی از خدایان هستند. توها دِ دانان باشندگانِ ایرلند پیش از ورود سلتها بودند که نژادِ خود را به ایزدبانو دانو میرساندند. نام این ایزدبانو که در پیوند با آبهاست، برگرفته از نام قوم تورانی (= سکاهای ایرانی (دانو میباشد که در زبان اوستایی و پارسی کهن به چم «رود، رودخانه» است. روی هم رفته به چم «رودخانهنشین» برگردانده میشود. این قوم در کنار رودها میزیستند و در اروپا حضور پُر رنگی داشتند. در نوشتۀ ریگ ودا ـی هندوایرانیان کهن، به ایزدبانوی آبها، دانو، اشاره شده است.
بخش
نخستِ نامِ ایرلند نیز برگرفته از ایر و اَریَه هندوآریایی
به چم «نجیب، شریف» است که روی هم رفته به چم «سرزمین نجیبها» میباشد و با نام ایران
میخواند. نام این سرزمین را برگرفته از ایزدبانوی ایرلندی اریو گرفتهاند
که خود ریشۀ ایرانی دارد. اریو در پیوند با خورشید است که شایمند است با
کیش خورشیدپرستی میترَه (میثرَه/مهر) در نزد هندوایرانیان کهن پیوستگی
داشته باشد.
زیرنویس فارسی فیلم ونوم: بگذار کُشتار به پا شود (۲۰۲۱)
هماهنگ با نسخههای HDRip & WebDl
زیرنویس از میثم ططری
در نبیگ «ایلیاد»، از سخنسرای بزرگِ یونان،
هومِر، از قومی به نام دانائوی (داناها/داناییان) به فراوانی یاد
شده است، چنان که پس از آخاییها و آرگوسیها، سومین جایگاه را دارد. در نبیگ
دیگرِ هومِر، اُدیسه نیز چند بار از ایشان سخن به میان آمده است. پیش از هومِر
(پیرامون سده هشت پیش از ترسایی)، در نامههای العمارنه (در سده چهارده ق.م) چند
بار از این قوم یاد شده است، که نشان میدهد مصریان نیز با ایشان آشنا بودند. این
قوم به همراه دیگر مردمان دریایی، در سده دوازدهم پیش از تاریخ ترسایی، در زمانی
که رامسِس سوم فرمانروایی میکرد، به مصر تاختند. دیودور سیسیلی
این قوم را آمده از سمت مصر گزارش کرده (کتاب یک، بند ۲۸). هرودُت نیز از قومی با
همین نام یاد میکند که در آرگوس در یونان میزیستند. گزارشِ دیودور و هرودُت با
اسطورهشناسی ایشان همخوانی دارد.
این قوم، به درست، همان
قوم ایرانی، یعنی دانوهای تورانی (سکایی) میباشد که در اوستا از آنها سخن رفته است (یشت ۱۳ بندهای ۳۸-۳۷).
بیشتر نامِ رودهای دریای سیاه، به نام همین قوم رودخانهنشین نامگذاری شده. این
تاثیر، برآمده از حضور پُر رنگِ این قوم ایرانی در اروپا بوده، که کوچ آنها میتواند
همزمان با دورۀ سَلم پسر فریدون در سمت باختر
رخ داده باشد. ریشهشناسی نام تیره دانائوی را ناشناخته دانستهاند،
اما پی نبردهاند که در زبانهای هندوایرانی قابل ریشهیابی است: دانو در
زبان اوستایی به چم «رودخانه»، در سَنسکریت به چم «چکه، چکاله، مایع»، در زبان
پارسی کهن دَنو =) رود) از ستاک دَن =) جاری شدن) میباشد. بنگرید به مقالۀ من درباره
همسانی زنان آمازون و زنان جنگجوی سکایی، پانویسِ برگ نخست: meisamt72.blogspot.com/2021/05/blog-post.html
نام این قوم در پیوند با دانائوس،
پادشاه اسطورهای آرگوس پسر شاه بِلوس از مصر میباشد که با نام پادشاهی سکایی با همین ریخت و نوشتار همسان است.
ایلیاد، گزارشی است از نبرد میانِ هیتیها در غربِ آناتولی و یونانیان که سرانجام به سرنگونی
فرمانرواییِ هیتیها پایان یافت. مصریان باستان نیز از این سرنگونی از سوی مردمان دریایی (= آخاییها:
کهنترین قوم یونان) گزارش کردهاند. زئوس که هوادار تروآییان است، در کوهی در سمت
خاور باشنده است که شاید رشتهکوههای قفقاز باشد. چنین نمینماید که این نبرد بر
سر ربودنِ هِلِن زنِ مِنلاس بوده باشد و این رُبایش باید از طبع چامهسرایی هومِر
باشد. و نیز، اسب چوبین که با آن یونانیان واردِ تروآ =) هاتوشا: پایتختِ هیتیها) شدند. میاندیشم
دژکوبی بوده به شکل سر اسب که آن را بر دروازه شهر کوبیده و وارد شهر شدند.
آندرُمدا دخترِ کفئوس Kepheus پادشاه اتیوپیا و کاسیوپیَه Kassiopeia است. آندرُمِدا به همسری پِرسِه پسر دانائِه در آمد. در اینجا قومهای ایرانی را در پیکرۀ افراد اسطورهای گواه هستیم، چنان که پِرسِس و پرسِه (با پسوند اسمی ئوس در لاتین) نمادِ پارسها، آندرُمدا نمادِ مادها (بسنجید بخش دوم آن را با قوم ایرانی مَذای =) از مادها) در سمت اتیوپی و سودان)، دانائه یا همان قوم دانائوی در حماسۀ ایلیاد و اُدیسه، با قوم تورانی (سکاهایی آریایی) دانو و کاسیوپیه با قوم ایرانی کاسی. دربارۀ سرچشمۀ کاسیوپیه گفتههای دگرسان هست، اما بیشتر او را از خانوادۀ آگِنور از مردم سوریه میدانند. کاشیهای ایرانی در سوریه و فلسطین نیز حضور داشتند. نام این دو سرزمین نیز برجایمانده از زبان مردم آریاییایست که در آن سمت و سو میزیستند، چنانکه سوریه (= سرزمین خورشید) از نام خدای خورشید ودایی، شوریَه، و فلسطین از نام تیرهی آریایی پِرِست (پِلِست: تبردارها) گرفته شده است. کِفِه (با پسوند اسمی ئوس در لاتین) با قوم ایرانی کِفِن همخوانی دارد. هرودُت از همسانی قومهای پارس و کِفِن آگاهی داشت (کتاب هفت، بند ۶۱)، از این روست که یونانیان، پارسها را در آغاز کِفِنی میخواندند. همو گوید که نیای پارسها، پرسِه(ئوس) است (۷:۶۱). زوج پِرسِه و آندرُمِدا، و مادرِ وی یعنی کاسیوپیه (کاسیاُپیه)، به درست، نسبتِ خویشی پارس و ماد و کاسی را میرساند. سنجیده شود پِرسِه با پارس از ریشه پَرَس (= تبردار). اگر اُپیَه را برگرفته از واژهی اُپس در زبان یونانی کهن به چم «چهره، چشم» بگیریم، چنان که در نام سیکلوپس (سیکلاُپس: دارندۀ چشم گِرد، گِردچشم) یعنی همان غولهای تکچشم میبینیم، نام کاسیوپیَه به چم «دارندۀ چهرهی کاسی» میشود. کاس خود یک واژهی هندوآریایی کهن به چم «درخشان» میباشد و نام این تیرهی آریایی نیز برگرفته از همین ریشه و در پیوند با کاسه، آبجو و درخشان میباشد.
خشایارشا =)خشی+اَرشَه: شاه مردان) نیز از خویشاوندی پارسها
با یونانیان آگاهی داشت و پارسها را از نوادگان پِرسِس فرزندِ پِرسِه و آندرُمِدا
میدانست. وی در زمانِ نبرد یونان و ایران، خویشاوندی ایرانیان را با آرگوسیهای
یونانی یادآور شد که خود او نیز از نوادگانِ دانائِه است و نمیخواهد با آنها
بجنگد (هرودُت، کتاب ۷ بند ۱۵۰). دانائِه دخترِ پادشاه آرگوس و مادرِ پرسه بود.
خویشاوندیِ ایرانیان و یونانیان از راه زبانشناسی و گواههای فراوان تاریخی نیز
اثباتشدنی است.
نامِ قوم ماد را در پیکرۀ
اسطورهای مِدِئا (مِدِهآ) از کُلخیس (=
ارمنستان امروزی) گواه هستیم که به جیسون (یا یاسون)
در رسیدن به پشم زرین (= شاید ابریشم) یاری رساند. مِدِئا یک زن
جادوگر بود که یادآور یکی از طایفههای ماد، مُغها میباشد که اخترشناس بودند و آنها
را جادوگر میدانستند که گویا برای کیمیاگری برخی از ایشان بوده است. از برای همین
است که نام مُغ (مَگوش در پارسی کهن) به ریخت مَگوس magus در زبان یونانی کهن
و مَجیک magic در اندریافتِ «جادو» وارد انگلیسی و
دیگر زبانهای اروپایی شد. پسرِ مِدِئا، مِدوس نیز
پیکرۀ اسطورهای این قوم ایرانی است.
از دیگر رودخانهها که با نام کاسیها (کشّوها، کاشیها) میتواند در پیوند باشد: کشارود در شهرستان رودبار (= محل پُر رود)، کُشکَوَر در شهرستان ساوه (= محل سود)، کِشیک در شهرستان چابهار (= چهار بهار)، کِشین در شهرستان همدان (= محل گردهمایی «مُغ ها؟»).
واژۀ اَکَّدی کَشّو به چم «سیلاب» نیز برگرفته از نام قوم زاگرسنشین کاسّیها است. سیلابهای توفنده و سنگین .از سمتِ کوههای زاگرس به میانرودان (بین النهرین) جاری میشد
نام
دیاکو برگرفته از واژۀ زبان پارسی باستان و اوستای گاهانی و اوستای متاخر دَهیو «بخش، استان، سرزمین» است که با پسوند کَه
همراه شده است. در زبان مادها نیز میتوانسته به همین ریخت بوده باشد. من
این نام را «استاندار» برگردان میدهم که با استانداری وی از سوی مردم برپایۀ
گزارشِ هرودُت نیز میخواند .(I:97-98) اما
کتزیاس وی را با نام اَربَسِس یا اَربَکِس یاد کرده است [۱] که آشکارا با واژۀ
ایرانی اَرپَه به همراه پسوند کَه همدیسی دارد که
روی هم رفته به «جوان» درک شود. ارپَه نام مردمی ایرانی در
سمت قفقاز نیز بود. دگردیسی «پ» به «ب» در دورۀ هخامنشیان آغاز شده بود، و ریختهایی
چون ارتَپانوس =)
اَرتَه+پان: نگهبان
اَرتَه) به اَرتَبانوس (اَرتَه+بان)، بَگَپاتِس (= بَگَ+پاتَ:
محافظت شده از سوی خدا) به بَگَباتیس (بَگَ+بات) و جز اینها دال بر آن است.
میتوان
اَربَکِس را با واژۀ هندی و ایرانی (سَنسکریت) اَربْهَکَه به معنی «جوان»
نیز سنجید. موسی
خورنی، تاریخ نویس ارمنی [۲] و اوسبیوس [۳[، از اَربَکِس با
نام وَرباک یاد میکنند که این نام وارونۀ اَربَکِس، با وَر+بَگَه» سرورِ
دژ» همخوانی میتواند داشته باشد که با دژ هفت دیواریِ اَربَکِس (دیاکو)
میخواند.
فردی مادی به نام اَربَکو رئیسِ قبیلۀ منطقۀ اَرنَسیَه در سال ۷۱۳ پیش از میلاد به سارگُن دوم شاه آشّور باج میپرداخت. نامِ شهربانی مادی و یکی از سپهسالارانِ اردشیر دوم در نبردِ کوناکسا نیز چنین بود [۴]
[1]
Ctesias' 'History of Persia': Tales of the Orient/88, James Robson, Lloyd
Llewellyn-Jones, Routledge: 2010
[2] History
of Armenia/110, Movses Khorenatsi, English translation R. W.
Thomson, Harvard: 1978
[3] Eusebius'
Chronicle/[18] Kings of the Assyrians, Translated by Robert
Bedrosian, New Jersey: 2008
[4] Xenophon,
Anabasis 1.7.11, 7.8.25
زیرنویس فارسی فیلم من سارتانا هستم، فرشتهی مرگت (۱۹۶۹)
هماهنگ با نسخههای WebRip - HDRip
زیرنویس از میثم ططری